در صورت نارضایتی از خرید خود به ما اطلاع بدهید، مبلغ خرید را به شما عودت خواهیم داد این قانون نت دونی است.
در صورت نارضایتی از خرید خود به ما اطلاع بدهید، مبلغ خرید را به شما عودت خواهیم داد این قانون نت دونی است.
نت سنتور سخن عشق محمدرضا شجریان
نت سنتور سخن عشق محمدرضا شجریان
آهنگساز : محمدرضا شجریان
تنظیم نت سنتور : ترنم عزتی
نکته : جهت سادگی هرچه بیشتر در اجرا متن آهنگ زیر نت های سنتور نوشته شده است نسخه های دیگر نت سخن عشق محمدرضا شجریان برای ساز های دیگر را می توانید از طریق لینک های زیر دریافت کنید
_______________
نت پیانو سخن عشق محمدرضا شجریان
نت گیتار سخن عشق محمدرضا شجریان
نت ویولن سخن عشق محمدرضا شجریان
نت سنتور سخن عشق محمدرضا شجریان
نت سه تار سخن عشق محمدرضا شجریان
نت کیبورد سخن عشق محمدرضا شجریان
متن آهنگ سخن عشق محمدرضا شجریان
سخن عشق تو بي آن که برآيد به زبانم
رنگ رخساره خبر ميدهد از حال نهانم
گاه گويم که بنالم ز پريشاني حالم
بازگويم که عيانست چه حاجت به بيانم
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
دُرم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی دُر بچکانم
من همان روز به گفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
کلمات کلیدی : نت سنتور سخن عشق محمدرضا شجریان , نت آهنگ سخن عشق محمدرضا شجریان برای سنتور, خرید نت سخن عشق محمدرضا شجریان با سنتور, نت موسیقی آهنگ سخن عشق از محمدرضا شجریان , نت آهنگ های محمدرضا شجریان , سایت خرید نت های سنتور ,
متن آهنگ سخن عشق محمدرضا شجریان
سخن عشق تو بي آن که برآيد به زبانم
رنگ رخساره خبر ميدهد از حال نهانم
گاه گويم که بنالم ز پريشاني حالم
بازگويم که عيانست چه حاجت به بيانم
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
دُرم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی دُر بچکانم
من همان روز به گفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم